۱۸ مطلب توسط «مجاهد» ثبت شده است

عشق من سلام!

خادم الشهدا شهید حجت الله رحیمی           

                    مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک خوزستان 

    محل شهادت خرمشهر - مقابل پادگان دژ   

  ستاد راهیان نور کشور

تاریخ ولادت ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۸    

تاریخ شهادت ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۰ صبح

مزار شهید خوزستان - شهرستان باغملک

 

آقا حجت عشق منه

بعد از جدا شدن از محفل دروغ حاجی بابا ... حجت بود که منو به زندگی برگردوند

رفاقت با شهدا دوطرفه ست

من با حجت داستان های عجیب و زیبایی دارم

منتظر فصل دیگری از زندگی من باشید

به زودی

برای اهوازم

2555

مردم غیور خوزستان سلام

نفسم گرفته از نفس تنگیتون

والسلام

 

ژیان ماشین نمیشه!باجناق داداش میشه!

باجناق

 

یاعلی گفتیم و کار تحقیقات کتاب شهدای فتنه88 شروع شد.

بهترین راه برای پیدا کردن آدرس شهدای بسیجی فتنه رفتن به حوزه بسیج محلمون و استفاده از کانال های موجود(بند پ = پارتی) بود.

بعداز مطرح کردن موضوع با آقای فرمانده با واکنش عجیب ایشون روبرو شدیم

از شرح واکنش اجتناب می کنم و به همین بسنده می شود (..............................................................................)

وقتی از حوزه بیرون اومدیم دو عزیز تازه کاری که با من بودن حسابی غیبت فرمانده رو کردن(بوق بووق بوووق بووووووووووق......استغرالله)(حاجی حلال کن اون روز داغ بودیم)(خخخخخخخ)

برای اینکه دوستان آروم بشن یه جمله ای گفتم:

شهدا محتاج هیچکس نیستن و خودشون درستش میکنن.

یادش بخیر اواخر سال 1391 بود و بنده تازه به جرگه متاهلین زمان پیوسته بودم و خطبه عقدمون در حرم حضرت سیدالکریم جاری شده بود، باجناقی که مردم میگن فامیل نمیشه (ولی شما بخونید داداش میشه) تماس گرفت و من و همسر عزیزم رو جهت پاگشا به منزلشون در شاه عبدالعظیم دعوت کرد.

بعداز چاق سلام و احوال پرسی و....

از اونجایی که میدونستم شهید حسین غلام کبیری اولین شهید فتنه88 از بچه های محله شاه عبدالعظیم بودن تیری در تاریکی رها کردم و جریان کتاب و آدرس شهید رو با باجناق (اکبرآقا) مطرح نمودم...

اسمش چیه؟

- شهید حسین غلام کبیری

بعد از چند ثانیه ای سکوت باجناق گفتن:

عموی شهید همسایه ماست...هماهنگ میکنم همدیگرو ببینید فرمانده پایگاهشون هم که شب شهادت پیشش بوده رفیق منه....

ناگهان وانگهی...

به یاد جمله قصار خویش افتادم که شهدا به هیچ کس محتاج نیستن و خودشون کارشون رو درست می کنند

شهدا زنده اند!

حالا کی گفته باجناق فامیل نمیشه

من 4 تا باجناق دارم و 3 تا برادر خانم(الحمدالله همه مثل داداش ) به برکت اخلاق محمدی ...

 

ابوجیگر!


به یاری خدا مشغول ضبط مصاحبه های کتاب جدیدم هستم

خاطرات شهید مدافع حرم اسدالله ابراهیمی که در سوریه به دونام شناخته شده بود ابوجیگر و سیدحسین...

این شهید عزیز ویژگی بسیاری داره در دوران دفاع مقدس حضور داشتن. جانباز فتنه88 بودن و سرانجام در جوار عمه سادات به شهادت رسیدن و شهید گمنام شد

دعا کنید انشاالله لیاقت نگارش کتاب آقا اسداالله رو داشته باشم


آخرین نفس

آخرین نفس

عنوان دومین کتاب من است

40 وصیت نامه از شهدای مدافع حرم

آخرین نفس اولین کتاب وصیت نامه مدافعان حرم در کشور است که به چاپ رسید


هشتادواشک

هشتادواشک

نام اولین کتاب من است

خاطرات شهدای فتنه88 که واقعا دوسال زجر کشیدم تا چاپ بشه

انشاالله حواشی و خاطرات این کتاب رو به زودی منتشر میکنم


نمره 20 آدم برفی

اولین داستانی که نوشتم بر میگرده به 9 سالگیم زمانی که کلاس سوم ابتدایی بودم و معلمم سرکار خانم پارساکمال موضوع انشاء رو به انتخاب خودمون گذاشته بود...

داستان کوتاهی نوشتم به اسم آدم برفی و در حضور بچه های کلاس 3/1 مدرسه مالک اشتر خوندم.

داستان که تموم شد خانم پارساکمال نمره 20 به انشاء من داد تا اون روز کسی برای انشاء 20 نگرفته بود، وقتی رفتم سمت نیمکت تا بشینم خشم و بغض از چشم بچه زرنگ های کلاس می بارید.

هیچ کس باورش نمی شد دانش اموزی که برای حل مساله های ریاضی همیشه به دیگران التماس می کرد حالا برای انشاء20 گرفته...

از اون زمان تا حالا انشاء خیلی از بچه های فامیل و دوستان رو من می نویسم ولی همراه با شیطنت!

چون خیالشون از بابت متن انشاء راحته قبل از اینکه وارد کلاس بشن معمولا انشاء رو نمی خونن... بخاطر همین هم همیشه یه شیطنت هایی در متن هام می کنم که برای اون بنده خدا گرون تموم میشه


سلام اول

به نام خدا

به زودی شروعی قدرتمند خواهیم داشت

حواشی و خاطرات من از کارهای فرهنگیم
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندهای روزانه